در میان اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) چهره ى امام صادق (علیه السلام) از چهرههایى است که در عرصه علم و تعلیم بیشترین ظهور و بروز را داشته است. صاحب تفسیر کبیر هنگامى که تفاسیر کوثر را مىشمرد از ذریه پیامبر (صلّی الله علیه وآله) نام برده و مىگوید:
«ببین چه بزرگانى از علم و دانش در میان فرزندان رسول خدا وجود دارد. کسانى چون باقر و کاظم و صادق و رضا (علیهم السلام)»[1].
با نیم نگاهى به کتابهایى که درباره ى رجال و تراجم توسط بزرگان اهل سنت نگاشته شده است مىتوان به مرتبه بلند امام صادق (علیه السلام) نزد نویسندگان و فراهم آورندگان این کتابها پىبرد و دید چگونه ایشان زبان به ستایش این بزرگ فرزند اشرف اولاد آدم گشوده و آن حضرت را به «راستگویى»، «وثاقت» و «عظمت» ستودهاند. ابو حاتم رازى دربارهى حضرت جعفر بن محمد (علیهم السلام) با جمله اى که حال و هواى عتاب دارد مىگوید:
«درباره کسى همانند جعفر سؤال نمىکنند!»[2]
یعنى آن امام بزرگتر از آن است که در معرض چون و چرا قرار گیرد و او را نمىتوان در کنار دیگر راویان در ترازوى نقد قرار داد.
از میان اصحاب صحاح پنج نفر روایات آن حضرت را در مجموعه هاى حدیثى خویش جاى دادهاند و تنها در صحیح فراهم آمده توسط محمد بن اسمعیل بخارى است که جاى روایات آن بزرگوار خالى است; اگر چه بخارى در جاى دیگرى از حضرت روایت آورده است ولى در صحیح خود که مهمترین کتاب حدیث نزد برادران اهل سنت ماست از روایات آن فرزند پاک پیامبر بهره بردارى نکرده است! بررسى دقیق این که چرا بخارى روایات امام صادق (علیه السلام)را سانسور کرده است در حوصله این گفتار نیست و نیازمند تحقیقى درباره فضاى فکرى حاکم بر محیطى مىباشد که او در آن به تالیف اشتغال داشته است; همین قدر مىدانیم که این فقط مرویات امام جعفر صادق (علیه السلام) نیست که در کتاب صحیح بخارى به بوته فراموشى سپرده شده است; بلکه احادیث برخى از بزرگترین پیشوایان مذهبى برادران اهل سنت نیز به همین سرنوشت دچار شدهاند. محمد بن ادریس شافعى، ابو حنیفه و نعمان بن ثابت نیز از کسانى هستند که روایتى از آنان در صحیح بخارى نیامده است. از امام شافعى ـ که به اجماع اهل حدیث بهترین کسى است که از مالک حدیث نقل کرده است ـ [3]
صاحبان پنج صحیح دیگر روایت نقل نمودهاند; ولى او نیز دچار تیغ سانسور صحیح بخارى گردیده است! از ابو حنیفه پیشواى بزرگ برادران حنفى مذهب ما فقط نسائى در سنن خود حدیث آورده است وپنج محدث دیگر او را با دیده نسیان نگریسته اند! جالب این است که هم امام شافعى و هم امام ابو حنیفه از کسانى هستند که علامت تشیع و هوادارى از خاندان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) به ایشان خورده است; شافعى به رفض متهم شده و ابو حنیفه را طرفدار زید بن على (علیهم السلام) و قیام او دانستهاند. بخارى از ورود روایات کسانى چون جعفر بن محمّد صادق (علیهم السلام)و شافعى و ابو حنیفه به صحیح خویش جلوگیرى مىنماید ولى متأسفانه دروازه را براى حضور مرویات افراد منافقى چون «عمران بن حطان [4]»
، «اسحق بن سعید بن هبیره العدوى[5]»
، «بهز بن اسد[6]»
، «حزیر بن عثمان الحمصى[7]»
، «حصین بن نمیر الضریر[8]»
و «قیس بن ابى حازم[9]»
که زبان ناپاک خود را به دشنام امام على بن ابیطالب (علیهم السلام)گشودهاند مىگشاید، با اینکه مسلم است در نزد بزرگان اهل سنت که بغض امام على (علیه السلام) نشانه ى نفاق[10]
وسب آن حضرت سب پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) است[11]!
البته روایت از امام صادق (علیه السلام) چیزى بر فضایل بىشمار آن امام همام نمىافزاید که ترک روایت موجب خللى در فضایل آن حضرت گردد. محدثى که از حضرت حدیثى آورد برگ زرینى بر اثر خویش افزوده است و دانشمندى که مدح حضرت گوید در حقیقت مداح خویش است. گستره دانایى آن امام به نحوى است که هر دانشمندى در مقابل آن انگشت تعجب به دهان دارد. امام ابو حنیفه ـ که امام شافعى مردم را نیازمند فقه او مىداند[12] ـ پس از مباحثه اى مفصل با امام صادق (علیه السلام) منصفانه حضرت را فقیهترین کسى مىداند که با او ملاقات کرده است.
هنگامى که ابو حنیفه به امر منصور دوانقى چهل سؤال از معضلات فقه را بر امام عرضه مىکند حضرت صادق (علیه السلام) در پاسخ به مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بسنده نفرموده و آراء مختلف درباره هر مسأله را براى ابو حنیفه بیان نموده و توضیح مىدهند.
گفتگوى ابو حنیفه با امام صادق (علیه السلام) را منصور دوانقى براى کوچک نشان دادن امام ششم شیعیان ترتیب داده ولى نتیجه معکوس مىگیرد; چرا که ابو حنیفه پس از آن، منصفانه زبان به مدح امام گشوده و نه فقط به بلنداى دانش آن حضرت اذعان مىنماید، بلکه مىگوید: هیبتى که از جعفر بن محمد (علیه السلام) در دل او افتاده بیشتر از هیبت منصور دوانقى با همه قدرت ظاهرى او در مسند خلافت بوده است.
دیگر نکته قابل توجه این که بیان امام در پاسخ به سؤالات ابو حنیفه به شکلى است که فقط اهل البیت (علیهم السلام) را به صورت فقهى مستقل و جدا از فقه دیگران معرف مىنماید. حضرت در پاسخ به هر مسأله مىفرماید: انتم تقولون... اهل المدینة یقولون... ونحن نقول...
امام صادق (علیه السلام) که خود از اهل مدینه به شمار مىآید فقه اهل مدینه را ـ که نماینده رسمى آن امام مالک است ـ جدا از دیدگاه فقهى اهل البیت (علیهم السلام) مىداند و تعبیر نحن نقول در پى تفهیم این نکته است که فقه مورد نظر ایشان اختصاص به حضرتش نداشته و مربوط به کل اهل البیت (علیهم السلام)مىباشد[13]
فقهى که «حدیث ثقلین» بهترین سند حجیت آن است. جداى پیروان خاندان پیامبر که همیشه از سرچشمه دانش بىکران پیشوایان خویش سیراب گشته اند و پیوسته از بحر عمیق علم آن بزرگواران گوهرهاى فراوان در زمینههاى گوناگون به دست آوردهاند، دیگر دانش پژوهان مسلمان نیز از این خرمن گسترده علم و فضیلت بى بهره نبوده اند. آشکار است که شیعیان در فهم کلمات پروردگار عالمیان و آیات قرآن چون دیگر معارف دینى به عروة الوثقاى خداوندى ـ سخنان امامان خاندان رسالت ـ متمسک گردیده اند; ولى این به آن معنا نیست که کلمات ائمه ى معصوم شیعه در کتابهاى اهل سنت وجود نداشته باشد. اکثر کسانى که در حوزه علوم قرآنى از اهل سنت دست به قلم بردهاند از کلمات روایت شده از امام صادق (علیه السلام) در آثار خویش استفاده کرده اند. امام صادق (علیه السلام) استاد یکى از بزرگترین ائمه ى قرائات قرآن کریم یعنى على بن حمزه ى کسائى است[14]
وقرائات منسوب به آن حضرت در کتابهاى متعدد تفسیرى اهل سنت به چشم مى خورد و حتى به بعضى از قرائتهاى منسوب به ایشان در مباحث نحوى استناد شده[15]
وگاه از کتب تفسیرى به بعضى از کتابهاى نحوى نیز سرایت نموده است.[16]
در تفسیر کلمات وحى و آیات الهى قرآن کریم نیز سخنان منسوب به امام جعفر صادق (علیه السلام) در کتب تفسیرى برادران اهل سنت وجود دارد. مهمترین منبع تفسیر نقل شده از آن امام همام را مىتوان «حقائق التفسیر» نگاشتهى أبو عبدالرحمن سلمى نیشابورى، یکى از عرفاى قرن چهارم و پنجم هجرى و مفسران عارف مسلک ایرانى، دانست. وى چند تفسیر را با مایههاى عرفانى ترکیب نموده و با عنوان حقائق التفسیر از خود به جاى گذاشته است. از جمله تفاسیرى که وى در اثر خود جاى داده است تفسیر منسوب به امام جعفر صادق (علیه السلام) مىباشد که توسط ابن عطاء اسکندرى فراهم گردیده است. مأخذ بسیارى از اقوال منسوب به امام صادق (علیه السلام) در کتب تفسیرى برادران اهل سنت حقائق التفسیر مىباشد. البته درباره حقائق التفسیر دیدگاههاى متفاوتى نزد دانشمندان اهل سنت وجود دارد; عدهاى به شدت به آن تاختهاند و گروهى از آن بهره جستهاند. واحدى گفته است: «سلمى گمان کرده حقائق تفسیر را فراهم آورده است; اگر او اعتقاد داشته که این کلمات تفسیر قرآن است در حقیقت کافر شده است.»[17]
«خطیب بغدادى[18]» ، «ابن جوزى[19]» ، و «ذهبى[20]» نیز کسانى هستند که به سلمى و تفسیر او حمله کرده اند. «ابن تیمیه» نیز اکثر منقولات ابى عبدالرحمن سلمى از امام صادق (علیه السلام) را ضعیف و باطل مىداند که به آن امام به دروغ نسبت داده شده است.[21]
او همچنین معتقد است هر کس قرآن را بر غیر آنچه صحابه و تابعین تفسیر کرده اند تاویل نماید به خدا افتراء بسته و ملحد و منحرف است![22]
از سوى دیگر مشاهده مىشود بسیارى از مفسرین بزرگ اهل سنت منقولات سلمى را در تفاسیر خویش آورده اند ومى توان گفت قسم عظیمى از تفسیر منسوب به امام صادق (علیه السلام) که در کتب تفسیرى اهل سنت به صورت پراکنده وجود دارد، همان منقولات حقائق التفسیر مى باشد; مهم این است که بسیارى از این تفاسیر به صورت ارسال مسلم بیان شده و به جاى «روى عن جعفر الصادق» گفته شده است: «قال جعفر الصادق»[23]
وپوشیده نیست هنگامى مىگویند: «قال فلان» که ناقل قول معتقد به صدور کلام از قائل آن بوده و در این باره شک و شبههاى براى وى وجود نداشته باشد. از این رو در مقابل کسانى که در مرویات سلمى تشکیک نمودهاند، بسیارى از مفسران بزرگ را سراغ داریم که عملاً صحه بر مطالب وى نهاده و روایت او از امام صادق (علیه السلام) را پذیرفته اند. ظاهراً آنچه موجب پذیرفتن روایات سلمى توسط ایشان شده است، دقت در سند و بررسى آن نمى باشد; بلکه آنان با توجه به متن مطالب نقل شده به صدور آن مطمئن شده اند. البته روایات مرسله ى دیگرى از امام صادق (علیه السلام) در کتب تفسیرى اهل سنت وجود دارد که مأخذ آن حقائق التفسیر نبوده است. ملاک انتخاب این روایات مانند روایات حقائق التفسیر هماهنگى مضمون آنها با اندیشهى مولفان و فراهم آورندگان تفاسیرى است که به نقل آن پرداختهاند و از این رو با دیده تسامح به بحث اسناد در این روایتها نگریسته اند; چرا که در بعضى موارد دقت اسناد و روایات راویان را لازم نمى دانند. آورده اند که ابن مبارک حدیثى را براى شخصى بیان کرد، کسى به او گفت: آن که از او حدیث نقل کردى ضعیف است. ابن مبارک پاسخ داد: تا این اندازه مى شود از او حدیث نقل کرد. راوى این ماجرا گفته است من از عبدة بن سلیمان پرسیدم: مقصود ابن مبارک از ـ تا این اندازه ـ چیست؟ عبدة پاسخ داد: یعنى حدیثى با مضمون اخلاق، موعظه، زهد و چیزهایى مانند آن.[24]
البته دانشمندان اهل سنت مطالبى فراتر از این مضامین را نیز از امام صادق (علیه السلام)به صورت ارسال در کتابهاى خویش آورده اند مباحث مهمى مانند: توحید، نبوت، منزلت پیامبر (صلّی الله علیه وآله) ، و توضیح داستانهاى قرآنى و مباحث اعتقادى. حتى ابن تیمیه که موضعش نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) واضح و جسارت او نسبت به امیرالمؤمنین على ابن ابىطالب(علیه السلام) در کلمات عدهاى از دانشمندان اهل سنت مانند ابن حجر نیز وجود دارد در مسأله جنجالى خلق قرآن از آن امام همام (علیه السلام) روایت آورده است.[25]
اگر چه اندیشه قشرى نگر او کوتاهتر از آن است که به عمق کلام نورانى پیشواى بزرگ از خاندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)پى ببرد; ولى چون به زعم خویش فرمایش حضرت را موافق با دیدگاه خود یافته است به سخن امام استناد مى نماید. آنچه جاى تاسف دارد این است که دانشمندان و بزرگان اهل سنت جهت دریافت سخنان امام جعفر صادق (علیه السلام) و دیگر امامان اهل بیت (علیهم السلام)کمتر به کتابهاى شیعه که مالامال از بیانات ارزشمند پیشوایان عظیم الشان خاندان نبوت مى باشد نظر افکنده و از آن محروم بوده اند. مى دانیم که مبناى پذیرش احادیث از نظر سند نزد برادران اهل سنت و پیروان مکتب اهل البیت (علیهم السلام) متفاوت است ولى از سوى دیگر گفته شد که در بسیارى از موارد نیازى به دقتهاى متعارف در جرح و تعدیل وجود ندارد.
سخنان بسیارى وجود دارد که (قیاساتها معها) و اسناد آن را مى توان با متن آن جبران کرد. این که چرا نویسندگان اهل سنت ـ همچون بزرگان شیعه که در طول تاریخ همیشه از کتب برادران اهل سنت نهایت بهره بردارى را نموده اند ـ در بدست آوردن بیانات ائمه اهل البیت (علیهم السلام) به کتب روایى شیعه کمتر رجوع کرده اند، سؤالى است که جواب قانع کننده اى براى آن یافت نمى شود!
سوگمندانه مى بینم که اگر مراجعه اى توسط برخى از ایشان به کتب شیعه انجام گرفته است، صرفاً براى استفاده در جنگ و جدالهاى مذهبى مى باشد! اگر کسى بگوید در گذشته کتابهاى روایى شیعه در دسترس بسیارى از بزرگان اهل سنت نبوده وامکانات آن زمان این موقعیت را براى آنها فراهم نکرده، امروز صنعت نشر هیچ بهانهاى براى کسى به جا نگذاشته است.
اگر حضور راویان شیعه در کتابهاى روایى برادران اهل سنت براى حفظ بیانات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) لازم است، بدست آوردن کلمات اهل بیت گرامى رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) ـ که بر اساس فرموده آن حضرت هم سنگ قرآن مى باشند ـ نیز رجوع به کتابهاى روایى شیعه را نیاز دارد. بر هر محقق منصفى آشکار است که عدم استفاده از کتابخانه ى شیعه، کتابخانهاى که با کلمات امامان بزرگوارى چون جعفر بن محمّد الصادق و پدران و فرزندان پاک ایشان (علیهم السلام) به اوج غنا رسیده است، ضررى غیر قابل جبران را در پى دارد. به امید روزى که همه دانش پژوهان مسلمان بدون هیچ تعصبى خوشه چین خرمن گسترده معارف اهل البیت (علیهم السلام) باشند.
والسلام